نيكادلنيكادل، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

بر بال فرشته ها نيكادل

مادر بزرگ

مادرم پنجره ها قاب نگاهت شده اند انتظار ، ديدگان خيست را ... به تماشا مي نشيند ! آنگاه كه نگاهت امتداد يك رؤياست ! و اشك... بدرقه راه چكاوكهامان . سروده : بابا دي 1390 ...
4 دی 1390

نشاني من

:: نشاني من :: نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم ; در عصرهاي انتظار به حوالي بي كسي قدم بگذار ! خيابان غربت را پيدا كن و وارد كوچه پس كوچه هاي تنهايي شو ! كلبه غريبي ام را پيدا كن كنار بيد مجنون خزان زده ، و كنار مرداب آرزوهاي رنگي ام در كلبه را باز كن و به سراغ بغض خيس پنجره برو ! حرير غمش را كنار بزن ! مرا مي يابي در انعكاس خميده پنجره ها مرا مي بابي در امتداد نگاه معصومانه ات كه بي نشان تو بغض كرده ام .       ...
4 دی 1390

كوچه خاطره ها

ديروز كه به سراغت آمدم چهره ات غمگين بود سرد بودي مثل يك پائيز زرد خش خش برگ درختان دلت پيدا بود خواب مي رفت يك كلاغ روي ديوار دلت كودكي بازيكنان روي چارچوب نگاهت مي رفت عابري هم تنها خاطراتش را براي دل تنگت مي خواند و تو تنهايي خود را در دل زمزمه كردي تا صبح كوچه ديروزم ...! چهره ات غمگين است دست لرزان تنت گريان است و تو در انديشه فصل بهار سردي تلخ زمستان را عبور خواهي كرد كوچه ام ، گرياني ؟ از من و از ما و از اين غصه طولاني ؟ كوچه ام گرياني ؟ كه چنين زار رهايت كردم ؟ و چنين بي كس و تنها در اينجا ماندي ؟ كوچه ام حرفي بزن كه چرا ... ديگر آواز نمي خواند سار ؟ ...
4 دی 1390

مادر

ديروز كه اشك نگاه مهربانش را پر كرده بود و دلش براي كودكان ديروزش تنگ آنگاه كه وقت دلكندن بود من چه حزن آلود مي بستم درها را  و نگاهش را در پس ديوارها رها مي كردم ديروز كه با دستان پر مهرش وداع گفتم ديدگانم پر بود از خاطرات شيرين گذشته خاطرات كوچه اي پر از بودن و مملو از بازيهاي كودكانه ام خاطرات بيدهاي بلند حياطمان خاطرات باغچه كودكانه ام ديروز كه نگاهش در نگاهم گره مي خورد دلم هواي بغض مي كرد و ديدگانم پر مي شد از حسرت بودن و اشك در چشمانم حلقه مي زد ديروز نگاه مهربانت مي گفت بمان و از درون ديدگانم دور نشو ديروز... كه اشك نگاهت را پر مي كرد... سروده : بابا دي 1390   ...
3 دی 1390

جاده فردا

در اين غروب طولاني قدمهايم چه خسته مي رود اين جاده را سكوت ، از پشت درختها سرك مي كشد درختاني چه بلند ، درختاني چه رسا كه سر مي سايند بر آسمان و دود و مه پر مي كند اندوهمرا در اين سكوت بي پايان قدمهايم چه خسته مي رود و نگاهم چه حس غريبي دارد اينجا بيا و دستانم را بگير مرا ببر از اين جاده طولاني كه گم مي شوم اندازه قطره در اين دريا بيا و با من بگرد اين جاده را كه شايد بشكند اين بغض فشرده در گلويم قدم بردار با من تا كه خاطراتم را يك به يك مرور كنم و حك كنم بر تن اين درختان نگاهمرا آه چه سرد است اين آخرين نگاه و چه زيبا است امت...
26 آذر 1390

شركت در مسابقه جشنواره ني ني وبلاگ

با سلام و احترام فراوان خدمت كليه بازديد كنندگان وبلاگ نيكادل ; كوچك شما پدر نيكادل هستم . تشكر مي كنم از اظهار لطفتان در خصوص مطالب و اشعاراين وبلاگ كه قالبا از عشق زيادم نسبت به دختر كوچولوم به ذهنم خطور مي كند و در اين وبلاگ خدمت بزرگوارتان ارائه       مي كنم . من و نيكادل و مامانش همه شما رو دوست داريم ودست لطيفتان را مي بوسيم . :: ضمنا كد نيكادل جهت شركت در مسابقه    109 مي باشد كه در صورت تمايل مي تونيد به وبلاگش راي بديد :: منتظر مطالب بهتر و اشعار زيباتر در اين وبلاگ باشيد              &nb...
26 آذر 1390

عبور

بس كه ديوار دلم كوتاه است ... هركه از كوچه تنهايي من مي گذرد ، به هواي هوسي هم كه شده ... سركي مي كشد و مي گذرد !!!   ...
26 آذر 1390

زندگی

زندگي ... انتظار و هوس و ديدن و ناديدن نيست زندگي چون گل سرخي ست ... پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطيف يادمان باشد اگر گل چيديم ... عطر و برگ و گل و خار هر سه همسايه ديوار به ديوار همند ...
25 آذر 1390