نشاني من
:: نشاني من ::
نشاني از تو ندارم
اما نشاني ام را براي تو مي نويسم ;
در عصرهاي انتظار
به حوالي بي كسي قدم بگذار !
خيابان غربت را پيدا كن
و
وارد كوچه پس كوچه هاي تنهايي شو !
كلبه غريبي ام را پيدا كن
كنار بيد مجنون خزان زده ،
و كنار مرداب آرزوهاي رنگي ام
در كلبه را باز كن
و به سراغ بغض خيس پنجره برو !
حرير غمش را كنار بزن !
مرا مي يابي
در انعكاس خميده پنجره ها
مرا مي بابي
در امتداد نگاه معصومانه ات
كه بي نشان تو بغض كرده ام .