نيكادلنيكادل، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

بر بال فرشته ها نيكادل

باز باران(نسخه اصلي) بياد دوران كودكي

  باز باران با ترانه با گوهرهاي فراوان مي خورد بر بام خانه يادم آرد روز باران گردش يك روز دیرین خوب و شیرین توي جنگل هاي گيلان كودكي ده ساله بودم شاد و خرم نرمو نازك چست و چابك با دو پاي كودكانه مي دويدم همچو آهو مي پريدم ازلب جوي دور ميگشتم ز خانه مي شنيدم از پرنده داستان هاي نهاني از لب باد وزنده رازهاي زندگاني بس گوارا بود باران وه چه زيبا بود باران مي شنيدم اندر اين گوهر فشاني رازهاي جاوداني, پندهاي آسماني بشنو از من كودك من پيش چشم مرد فردا زندگاني خواه تيره خواه روشن هست زيبا, هست زيبا, هست زيبا سروده : قيصرامين پور- روحش شاد ...
22 آذر 1390

باز باران2

باز باران بي بهانه با ترنمهاي زيبا كودكانه مي رود زين سو به آن سو مي خورد بر تار گيسو بس گوارا بود باران وه چه زيبا بود باران در دلم يادش كنم ياد خاطراتي كه به من داد باز باران روي بامم خيس شد خاطره هايم ياد آن دوران شيرين دلم از خاطره هايش گشته افسرده و غمگين ياد آن روزهاي زيبا پيش چشم همه ما ياد آن الا دولكها ياد آن دوز و كلكها ياد بالا و بلندي ياد آن سرسره بازي زير باران رفتن و شاد حس خوبي كه به من داد ياد آن خاطره هامان باز باران ، باز باران سروده : بابايي آذر 90 الگو گرفته شده از شعر " باز باران باترانه " سروده : قي...
22 آذر 1390

زندگي اينجاست

دخترم اول دنياست بخند دخترم زندگي اينجاست بخند دست خطي كه مرا عاشق كرد شوخي كاغذي ماست بخند دخترم خام نشي گريه كني كل دنيا يه سراب است بخند آن خدايي كه بزرگش خواندي بخدا مثل تو زيباست بخند سروده : بابايي آذر 90   ...
22 آذر 1390

در وصف تو

در وصف مهربانيهايت درون فكر من هرگاه صداي ناز تو پيچيد نگاه نافذ عشقت درون قلب من رقصيد زتنهايي برونم كرد نگاه ارغوانيت ز حال زار من پرسي قسم بر مهربانيت درون قلب پر دردم تويي آرامش مطلق تو كردي مهرباني را به شعر كوتهم ملحق سزا اين بود كه تو باشي درون شعر من جاري درون قلب و احساسم ستايش كردمت ، آري... تقديم به دختر نازم " نيكادل "   سروده بابايي پائيز 1390     ...
2 آذر 1390

نماز يك فرشته

راز و نياز كودكانه دخترم آبروي زندگي بابا زيبا خلقت خداوندگار دوستت دارم به اندازه همه ستاره ها دوستت دارم بيشمار دوستت دارم به اندازه همه دنيا ديروز وقتي چادر نمازت را به رخ مي كشيدي آنگاه كه گونه هايت سرخ مي شد از شرم و حيا آنگاه كه به سجده معبود سر به آستانش مي گذاشتي اشك شوق چشمانم را درمي نورديد و تو چه زيبا مي شدي در چشمانم و چه مهربان بود آن نگاه زيبا ديروز وقتي كه زير لب سخن از عشق مي گفتي و يگانگيش را با زبان كودكانه ات شكر مي گفتي دلم لرزيد دلم لرزيد از عشق پاكت از هنگامه اذان دلم لرزيد آنگاه كه خداوند را باچشمان معصومانه ات مي خوان...
28 آبان 1390

قايق رؤياها

قايق رؤياها دلم اندازه دريا براي قايقت تنگ است نگاه ناز چشمانت پر از شور و پراز رنگ است دراين درياي طوفاني در اين زيبايي و وحشت نگاهت را به من بسپار كه دنيا اندر اين جنگ است براي قايقت دريا چه زيبا مي شود امروز براين امواج بي فرجام كه گه تند و گهي لنگ است دلم قد همه دنيا دلم تنگ است براي تو براي مهربانيهاي بي حدت دلم تنگ است دراين دنيا كه آدمها پر از تزوير و بي رنگند تويي رؤياي بابايي تو كه قلبت چه يكرنگ است تو را زاده فري بانو ز عشق ناب و زيبايش ببوسم دست پاكش را كه دل در وصف او تنگ است تو را داده خداي من انيس و مونس بابا چه رنگين است كمان تو چه اندازه هماهنگ است بياجانا و جانان...
28 آبان 1390