نيكادلنيكادل، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

بر بال فرشته ها نيكادل

قد كوتوله بابا

اي زلف تو لول لول لوله اي چشم سياه خوش اداي قد كوتوله اي دنيا فداي روي ماهت اي شيطون بلاي خوش لباس قد كوتوله اي خوشگل و ملوسك كوچولو اي قربون چشمات بشم كوپولو اي فداي قر و قهرت برم من اي اطوار بلا و ناز و خوشرو اي عطر گلستان دل من اي خوشبوترينم ، گل شب بو من اسم قشنگتو فدا شم اي بي نظيرم دل نيكو اي زلف تو بابا زده شانه من دورت بگردم گل خوشبو من قربون برم راه رفتنت رو نبينه بابايي اون خم ابرو اي زلف تو لول لول لوله اي مو فرفري خوش لباس قد كوتوله اي چشم سياهت همه دنيام اي ابرو كمون گيس بلند قد كوتوله   ...
5 مهر 1390

با تو بودن

به نگاهت مي انديشم به نگاه مهربان و معصومانه ات كه ترنم زيباي بهار را به ارمغان مي آورد طفلك رؤياهاي من اي كه در فراسوي قلبم مي نشيني به كدامين اشك ، دلتنگيم را بيان كنم وقتي كه چشمانت را مي بندي و ستاره ها را مي شماري اي گل خوشبوي بهارم تابستان خيال چه زود گذشت گذشت زمان و قد كشيدنت را حس كردم و ديدم و من شادم از بابا گفتنت ، ماما گفتنت عروسكهايت را به آغوش مي كشي ، عروسك من و بابا تورا و بودنت را به آغوش گرمش مي فشارد دخترك ناز پدر چه تند ميدود اين روزها  و زمان به خاطر مي سپرد داستان عشق مارا آري چه تند مي رود اين روزها و شبها و چه اندازه زيبا مي شوي در درون نگاهم و امامي آيد پاييز و ب...
4 مهر 1390

دكتر علي شريعتي

سلام حال همه ما خوب است ملالي نيست جز گم شدن خيالي دور كه مردمان به آن شادماني بي سبب مي گويند پس اگر از كنار ما مي گذري چنان گذر كن كه نه زانوي آهوي بي جفت بلرزد ونه اين دل ناماندگار بي درمان
24 شهريور 1390

بر بال فرشته ها

                                                                   اي خداوند بزرگ و مهربان       طفلكم را تو بدارش همچو جان سروده  "پدر "در مورخ 04/10/1389 تقديم به دختر زيبا و نازم نيكا دل  . تولد يك فرشته ماه بهمن بهترين ماه من است چون درآن طفلم بيامد از الست ...
16 شهريور 1390

انتظار و تولد

نيكادل پدر ، روزها بود كه منتظر آمدنت بوديم و لحظه ها را ثانيه به ثانيه مي شمرديم روزها چه زيبا و لحظه ها چه رؤيايي مي گذشت . نگاهمان به آسمان بود كه صاحب آن كدامين ستاره را از آسمان و كدامين فرشته آسماني را به زمين خواهد فرستاد تا براي پدر و مادر دلبري كند . آري سال 88 را نگاه داشتيم تا مبادا بگذرد و ما بي دليل سال 89 را ميهمان ناخوانده خانه مان كنيم ماه بهمن را قسم داديم كه اسفند رابپيچاند و ما باجش را در هر سال خواهيم داد و اما روز دوازدهم برج است و ما به بيمارستان لاله مي رويم تا افتخار در آغوش گرفتنش نصيبمان شود و چه زيبا بود انتظار ديدنت و چه زيبا شد لحظه رسيدنت . ساعت تيك تاك كنان و كند ميدويد و بابا و مامان چشم انتظار يك نگ...
16 شهريور 1390