انتظار و تولد
نيكادل پدر ، روزها بود كه منتظر آمدنت بوديم و لحظه ها را ثانيه به ثانيه مي شمرديم روزها چه زيبا و لحظه ها چه رؤيايي مي گذشت .
نگاهمان به آسمان بود كه صاحب آن كدامين ستاره را از آسمان و كدامين فرشته آسماني را به زمين خواهد فرستاد تا براي پدر و مادر دلبري كند .
آري سال 88 را نگاه داشتيم تا مبادا بگذرد و ما بي دليل سال 89 را ميهمان ناخوانده خانه مان كنيم
ماه بهمن را قسم داديم كه اسفند رابپيچاند و ما باجش را در هر سال خواهيم داد و
اما روز دوازدهم برج است و ما به بيمارستان لاله مي رويم تا افتخار در آغوش گرفتنش نصيبمان شود و چه زيبا بود انتظار ديدنت و چه زيبا شد لحظه رسيدنت .
ساعت تيك تاك كنان و كند ميدويد و بابا و مامان چشم انتظار يك نگاه آسمانيت .
لحظات به ساعت11 پيوند خورد و همين حول و حوالي بود كه كلبه كوچك دلمان ميزبان فرشته پاك خدا شد .
عاشقت : پدر