نيكادلنيكادل، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

بر بال فرشته ها نيكادل

باز باران3

1394/8/24 9:22
نویسنده : بابا و مامان
977 بازدید
اشتراک گذاری

باز باران ... از زمين و آسمان

روي قلبم مي خورد چِك چِك كنان

شرشر باران به گوشم آشناست

روي چتر دخترك يا زير پاست

دخترك چشمش به چشم آسمان

يك دو سه قطره زديده شد روان

شوق باران ديده اش را تر نمود

هرچه بود آن حال او بهتر نمود

قامت يك  پيرزن فرسوده جان

سرپناهش گشته آن سرو چمان

آنطرفتر يك قناري زير برگ

رقص مي كرد با بلنداي تگرگ

آن قناري ابر را تسكين داد

ليك ابرك غرشي بر سر نهاد

دل شكسته آن قناري سر به زير

چون نشد از دامن او دستگير

چشم او در چشم باران مي دويد

زير دست و پاي باران مي پريد

باز باران... بوي هيمه هاي خيس

مي خورد بر برگ گندمهاي ريز

بوي جنگل زير باران تازه شد

عطر ياس و زنبق هم اندازه شد

زير باران قامت مردم خم است

چتر را گويي برايش مرهم است

باز باران ... بوي نمناك خزان

بوي شاليزار در باد وزان

عطر سرو خانه همسايه مان

پيچ مي خورد بي شتاب در كوچه مان

باز باران... مي خورد بر روي بام

مي خورد بر روي قلبم هي مدام

زاغكي برگي گرفته بر دهان

چون ندارد لانه اش سقفي و بام

لرز بر اندام طفلش شد پديد

سقف مي بايد چو باران شد شديد

كم كمك آن قطره ها اندك شدند

چتر را بردار كه ابرها دك شدند

زاغك آن برگي كه بر منقار بست

فرش كرد در زير طفلش چون كه جست

بال بگشود زير نور آفتاب

زندگي جور دگر گيرد شتاب

 باز باران... در درون ديده ام

غلت خورد برگونه خشكيده ام

چشم باز كردم كه بينم روي او

من نديدم يك اثر از سوي او

سايه اش در زير پايم گم شده

وصف نامش ورد اين مردم شده

باز عشق از نام پاكش جان گرفت

ياد باران در دلم آرام گرفت

پاييز 1394

سروده: ك دارابي

تقديم به دخترم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)