و بهار در راه است
:: و بهار در راه است ::
در پس برف سپيد
كومه اي پيدا هست
كه صاحبخانه اش
دست سرسبز بهار
و در آن عشق به اندازه دريا جاريست
روي ايوان نسيم
مي خورد تاب هواي دل زاغ
و نسيم خوش عشق
مي وزد غره كنان
در پس آن شيشه در انديشه تو
پشت آن كومه
حصار گل ياس
مي رود تا ته يك آبادي
بركه اي پشت حصار
سر لجبازي ابري هوا
خيس مي شد تا به سر تا پاي خويش
دل يك پروانه
روي گلبرگ اقاقي ، لب رود
طرح دوستي خود را با سنجاقك
ازته دل مي بست
و اما دور دست
تپه اي از گل نارنج و بهار
رقص مي خورد در غزلخواني باد
زاغكي روي درخت پرسيد ،
خانه باد كجاست !؟
و در اين آبادي
بوي نارنج و بهار
خشت خشت كلبه ها ي انرا
پر كرده
و بهار آرام آرام مي رسد از راه ...
تقديم به همسر و دختر عزيزم
سروده : ك دارابي
1390/11/30