نيكادلنيكادل، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

بر بال فرشته ها نيكادل

به يادم باش

فرزند عزیزم :   آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و درکم کن یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم... وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم ، با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند ، فرصت بده و عصبانی نشو وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند ، دستانت را به من بده... همانگون...
5 تير 1391

بدون عنوان

روی دیوار دلم چه کسی بود نوشت پارک کردن ممنوع! من دلی دارم اندازه دریا جاری نفسی دارم چون برگ گل یاس ، سپید درد دل وابکن و پیش بیا که درون دل من عشق تورم دارد عشق من چون گل سرخی پرخار زخم خواهد کرد احساست را کنج دیوار دلم دکه ای دارد دل مملو از روزنه امید و پِر از عطر اقاقیهاییست که تو از کلبه سرسبز بهار دزدیدی در هوای دل من بوی عطر تو و نیلوفر و یاس پیچیده روبرو کلبه قلبم پیداست روی دهلیز ورودی دلم چه کسی بود نوشت عشق کردن ممنوع ! درب بگشا و ببین دلبری چاق و لطیف دلبری ناز و نحیف همه جمع اند که تو بازآیی درد دل وابکنی قفل دل بگشایی نفسی از ته دل چاق کنی کوله بار سفری برداری وبیایی...
24 فروردين 1391

چتر احساس

تو براي دل بارانزده ام چتر شدي و ندانستي كه احساسم چيست من درون دل اين تاريكي كنج ديوار غروب تكيه دادم به دل تنگ كبود آسمان آسمان غرش كرد دل ابرها لرزيد و نمي دانستم ابرها هم از براي دل تنگ آسمان مي گريند و تو چتر احساست را سايه بان دل من مي كردي و نمي دانستي دل بارانزده ام بارانيست . از:ك- دارابي بهار1391 ...
21 فروردين 1391

كودك فرداي من

  كودك فرداي من بشنو از آواي پير و خسته ام بشنو از امروز و از فرداي من پرشده عالم ز بيداد و دغل دور گردون پر ز عادات كهن كودكم آنروز هستي داغ داشت داغ آن ظلم و ستم بر مردو زن كودكم دنياي ما تاريك بود اندر اين گرداب و مرداب و لجن يك طرف فرياد مي زد مردمان آن طرف ديگر فروبسته سخن يك طرف فرياد مردم شور داشت آن طرف شلاق شد مُهر بدن كودك فرداي من غمگين مباش چون كه خواهم ساخت دنيا را به تن عالمي عاري ز اشك و آه و غم عالمي دور از گمان و شك و ظن كه اين چنين رقص كبوترهاي بام مي شود گسترده در افكار من كودكم فردا گل است و باغ و ياد يك گلستان نرگس است و ياسمن آسمان قلب تو پاينده باد كودك امروز و فرداها...
20 فروردين 1391

درنور گلهای مهتاب گون اقاقی

درنور گلهای مهتاب گون اقاقی در زیر باران ابریشمین نگاهت بار دگر ای گل سایه رست چمنزار تنهایی من چون جلگه ای سبز و شاداب گشتم درتیرگی های بیگانه با روشنایی همراز مهتاب گشتم امشب به شکرانه بارش پر نثار نگاهت ای ابر بارانی مهربانی من با شب و جوی و ساحل غزل می سرایم زین خشک سالان و بی برگی دیرگاهان تا جوشش و رویش لحظه های ازل می گرایم در پرده عصمت باغ های خیالم چون نور و چون عطر جاری ست شعر زلال نگاهت دوشیزه تر از حقیقت آه ای نسیم سخن های تو نبض هر لحظه ی زندگانی در نور گلهای مهتاب گون اقاقی در ساکت این خیابان با من دمی گفت وگو کن از پاکی چشمه های بلورین کهسار وز شوق پوینده ی آوان بیابان ...
19 فروردين 1391

براي دختر نازم

به پايت نقره افشاني كند دل براي من وجودت بي عيار است براي بي كسيهاي دل تو دلم در سينه دائم بي قرار است دعاي هر شب من پيش يزدان برايت اين بهار تا آن بهار است به پايت عشق مي ريزد دل من گل از حسن جمالت شرمسار است تو عطر گلعذار عشق هستي دل از عطر وجود تو خمار است تو زيبايي معصوم بهاري چه زيبا خلقتي در كردگار است پري قصه هاي من تو هستي ملائك زير پايت بيشمار است بدان اين هستي بي ارزش من مثل فانوس راهي راهوار است ندارم طاقت دوري ز عشقت كه قلبم در فراقت داغدار است بهار مي گستراند دامن خويش گل از عطر وجودت باردار است بگردم گرد پرگار وجودت كه يادت در دل من پايدا...
2 اسفند 1390

و بهار در راه است

  :: و بهار در راه است :: در پس برف سپيد كومه اي پيدا هست كه صاحبخانه اش دست سرسبز بهار و در آن عشق به اندازه دريا جاريست روي ايوان نسيم مي خورد تاب هواي دل زاغ و نسيم خوش عشق مي وزد غره كنان در پس آن شيشه در انديشه تو پشت آن كومه حصار گل ياس مي رود تا ته يك آبادي بركه اي پشت حصار سر لجبازي ابري هوا خيس مي شد تا به سر تا پاي خويش دل يك پروانه روي گلبرگ اقاقي ، لب رود طرح دوستي خود را با س...
30 بهمن 1390

براي دختر نازم

:: دلم تنگ است :: دلم ستاره ستاره براي تو تنگ است براي ديدن روي ماه تو دلم تنگ است  درون من خسته دل ندانم چيست كه اينگونه براي وجود تو دلتنگ است بيا درون قلب من عاشق و غمگين براي چيدن تو از آسمان خيال دلم تنگ است ببين چگونه مي آفرينمت ز بوي بهار زمستان گذشت و هنوز براي تو دلم تنگ است ببخش بر من و بگذر ز حال رنجورم كه من در اين گوشه زتنهايي دلم تنگ است ستاره آسمانم تويي در اين ظلمات دل كبود آسمانم براي تو تنگ است تو از درون ابرهاي آسمان دلم نشسته اي بر اندام دلي كه دلتنگ است من آسمان خيال تو را بياد دارم چه روزهايي كه رفت و از خا...
30 بهمن 1390

اي بوي هرچه گل

ای بوی هر چه گل بوی بهار می شنوم از صدای تو نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو ای صورت تو آیه و آیینه خدا حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر آورده ام که فرش کنم زیر پای تو رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود ای پاره ی دلم،  که بریزم به پای تو امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من فردا عصای خستگی ام شانه های تو در خاک هم دلم به هوای تو می تپد چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو همبازیان خواب تو خیل فرشتگان آواز آسمانیشان لای لای تو ...
18 بهمن 1390